سارا یه دختر فیزیکدانه.
وقتی که دکترای فیزیکش رو گرفت، مجبور شد از هزار و یک سد و مانع اداری و سازمانی عبور کنه تا بتونه نقشی تو پروژه‌های علمی ایران داشته باشه.
ولی این‌قدر پروژه‌ها زمین خوردن و لغو شدن که وقتی یک پوزیشن کاری توی شتابگر ایتالیا برای دوره‌ی فوق‌دکتری بهش پیشنهاد شد، در آرزوی داشتن شغل رویاهاش، چمدونش رو بست و راهی شد.
چمدونی که علاوه بر زندگی سارا، حاوی قلب تمام اعضای خانواده‌اش هم بود.
سارا توی ایتالیا یک دانشمند موفقه.
نه از آلودگی هوا و ترافیک خیابون‌ها رنج می‌بره،
نه قیمت دلار رو هر روز چک می‌کنه.
اما چمدونش...
چمدونش همیشه‌ی خدا گوشه‌ی اتاق منتظره،
و زیر لب شعر داریوش رو زمزمه می‌کنه:
اگر حتی فقط یک روز باقی باشد از عمرم،
به خانه باز خواهم گشت.
